چشمهایم که به اشک می نشینند، لبخندهایم را فرشتهها می نویسند. دعاهایم، پرندههایی می شوند و تا آسمان هفتم پرواز می کنند.
دلم می لرزد؛ اما پاهایم را استوار بر پلکان توبه می گذارم و تا آستانه بخشش بیکران خداوند می آیم و از پلههای لغزنده غرور و گناه رو می گردانم.
شبهای قدر، تمام دنیایم را سراسر در آبشارهای شفاعت می شویند تا لحظههای معصوم را بتوانم لمس کنم.
در این شبهاست که میتوانم روشنتر از همه ماههای کامل، دست بر آستان الهی بسایم. اشکهایم را در این شبها نخشکان، الهی!