نویسنده: سید محمود طاهری
-شیوههای تربیت فرزند از دیدگاه امام علی(ع)
اشاره
از ویژگیهای برجسته حضرت علی (ع) اهتمام فراوان ایشان به تربیت فرزندان است. این اهتمام، درتربیت فرزندانی چون امام حسن(ع) امام حسین (ع) و حضرت زینب(ع) به خوبی آشکار است. سخنان آن حضرت درباره شیوههای دینی و درست تربیت فرزند، سند دیگری بر اهتمام آن امام بزرگوار به پرورش اسلامیوانسانی فرزندان است. آنگاه که حضرت علی(ع) همسر بی همتای خویش، حضرت فاطمه زهرا(ع) را از دست میدهد، از برادر نسب شناس خویش، عقیل میخواهد، همسری برای او برگزیند که از او فرزندانی صالح وشجاع ونام آور به دنیا آید. بی گمان، سیره وسخن آن حضرت درباره تربیت فرزند، بهترین الگو برای همه پدران ومادارنی است که به تربیت فرزندانی صالح وشایسته میاندیشند. پی آمد پیروی از این الگو، داشتن فرزندانی آراسته به ویژگیهای اخلاقی- رفتاری فرزندان علی (ع) است که مانند فرزندان آن حضرت، هم در دنیا خوشبخت وبلند آوازه خواهند بود و هم در آخرت. دراین پژوهش به بخشی از راهکارهای تربیت فرزند از دیدگاه حضرت علی(ع) اشاره خواهیم کرد. بی شک، هر پژوهشگری منصفی با مطالعه راهکارهای تربیتی آن حضرت بر روز بودن آن اذعان خواهد کرد.
تربیت پذیربودن فرزندان واهمیت تربیت از دیدگاه امام علی (ع)
امام خمینی( رحمه الله)، درباره اصل «تربیت پذیر بودن انسان» میفرماید: «این لطفی است که از سوی خدای تبارک وتعالی به بشر، که قابل از برای این است که تربیت شود.(4) هیچ بیماری از بیماریهای نفسانی نیست مگر اینکه انسان [دراثر تربیت] میتواند اصلاح کند؛ گرچه درنفس، ریشه کرده باشد و استوار شده باشد....(5) آن بچهای که به دنیا میآید، قابلیت تربیت را دارد....(6) جوانها به ملکوت نزدیک تر وقلب آنها پاک تر است. اگر با گذشت سن، مجاهده نکنند وتحت تربیت قرار نگیرند، هرچه جلوتر میروند، از ملکوت اعلی دورتر میشوند.بنابراین [فرزندان] از اول باید تربیت شوند واز همان کودکی، تربیت درست شوند وبعد هم در هر جا که هست، یک مربیهایی باشند که انسان را تربیت کنند. انسان تا پایان عمر، نیازمند تربیت است...(7) باید دانست که آن که دیکتاتور میشود، از همان آغاز دیکتاتور نبوده است، با تربیتهای نادرست است که در انسان دیکتاتوری ظهور میکند. اگر تربیت بچه صحیح باشد، آن دیکتاتوری در او ظهور نخواهد کرد.»(8)
امام خمینی (رحمه الله) درکلامیدیگر میفرماید: «از یاد نبردیم که دل کودک مانند زمین خالی وآمادهای است که میتواند هر بذر یا گیاهی را در خود بپرورد و موجبات رشد وتکاملش را فراهم آورد. رفتار وگفتار درست یا نادرست پدران ومادران وچگونگی تربیت آنان در خانواده، به منزله بذرهایی است که در ضمیر کودک افشانده میشود، تدریجاً پرورش مییابند ورشد میکنند ودر دوران بلوغ وجوانی، به رشد نهایی خود میرسند وبار میدهند. ثمره تربیتهای خوب یا بد خانوادگی، تمایلات پسندیده یا ناپسندی است که درنهاد جوانان جای میگیرد.محصول تربیتهای خانوادگی، سجایای اخلاقی یا صفات ناپسندی است که جوانان به آنها متخلق میشوند و بر اساس همان صفات، با مردم رفتار مینمایند. درآیین مقدس اسلام، تربیت صحیح فرزندان، یکی از وظایف مسلم والدین است وجزو تکالیفی است که مورد پرسش خداوند قرار میگیرد.(9) درحقیقت، جسم وجان طفل، به موازات یکدیگر ساخته میشوند. همان گونه که بدن کودک با تغذیه صحیح ومراقبتهای بهداشتی، به سرعت رشد میکند و راه قوت ونیرومندی را میپیماید، روان فرزند وطفل نیز میتواند از تعلیم وتربیت صحیح، تغذیه کند وبا قوت وسلامت روح، به کمالی که سزاوار آن است، برسد و برای یک زندگی خوب وسعادت بخش آماده شود. پدران ومادران نیز باید از فرصت گران بهای کودکی فرزندان خود واصل تربیت پذیر بودن آنها به خوبی استفاده کنند و اساس سعادت و خوشبختی آنان را برای همه دوران عمر، پی ریزی نمایند.»(10)
علی(ع) ودغدغه تربیت فرزند
دغدغه تربیت فرزند، پدرومادر را نسبت به فررزندان خویش مسئولیت پذیر میکند، انها را به کسب آگاهی درباره تربیت فرزند وا میدارد ومانع از دست دادن فرصتها برای تربیت فرزند میشود.
نامه 31 نهج البلاغه که راهکارهای تربیتی حضرت علی (ع) به فرزند بزرگوارش امام حسن(ع) است، نمونهای آشکار از دغدغه آن حضرت درباره تربیت فرزند خویش است. آن حضرت به دلیل دغدغه فراوان خویش دراین باره، این نامه را در حال بازگشت از جنگ صفین درمیانه راه نوشته است. ایشان به تأخیر انداختن بیان توصیههای تربیتی خویش به امام حسن(ع) را پس از رسیدن به خانه، نوعی از دست دادن فرصت و سهل انگاری در تربیت دانسته است. از این رو، در راه نامهای را نگاشته وآن را پیش از بازگشت به خانه، برای فرزندش امام حسن (ع) فرستاده است. «آری آن که میخواهد فرزندش نیکو ساخته شود، باید همیشه در صحنه تربیت حاضر باشد. و این هشداری است که باید به والدین گفت که اگر امروز به فرزندان خویش نرسیم، چه بسا امکان رسیدگی به طفل در فردا دیر خواهد شد. این جای تأسف است که اشتغالات مربیان و والدین به گونهای شده است که اغلب، ارتباط آنها با فرزندان را سطحی و بی ریشه کرده است. پدرها تنها وقتی به خانه میآیند که کودک خوابیده است وصبحها به هنگامیسرکار میروند که باز هم او خوابیده ویا خواب آلود است. عدهای زنان یا مردان، میتوانند با درآمد متوسطی زندگی کنند واز فرصت به جای مانده استفاده کرده، به پرورش فرزندان بپردازند. اما میل به داشتن زندگی مرفه وجاذبههای لوکس موجب میشود، وقت فراوانی را به کار در بیرون از خانه اختصاص دهند. ودرنتیجه، از تربیت فرزندان باز مانند. این خود نشانه آن است که آنها از دغدغه چندانی نسبت به تربیت فرزندانشان برخوردار نیستند.»(11)
نقل است پیش ازآنکه سقراط را محاکمه کنند، از وی پرسیدند: بزرگ ترین آرزویی که در دل داری، چیست؟ گفت: «بزرگترین آرزوی من این است که به بالاترین مکان آتن صعود کنم وبا صدای بلند به مردم بگویم:ای دوستان! چرا با این حرص و ولع، بهترین سالهای زندیگ خود را به جمع آوری ثروت میگذرانید، درحالی که آن گونه که باید وشاید، به تعلیم فرزندانتان همت نمیگمارید؛ فرزندانی که مجبور خواهید شد ثروت خود را برای آنها باقی بگذارید.»(12)
علی (ع) و جلب اعتماد علمیوتربیتی از سوی فرزندان
حضرت علی (ع) درنامه 31 نهج البلاغه، این گونه اعتماد امام حسن(ع) را به خویش جلب میکند: «پسرم! اگر چه من به اندازه پیشینیان عمر نکرده ام، ولی در کردار آنها نظر افکندم ودراخبارشان اندیشیدم و در آثار شان سیر کردم، تا آنجا که گویی یکی از آنها شده ام، بلکه بامطالعه تاریخ آنان گویا تا پایان عمرشان با آنان بوده ام. پس قسمتهای روشن وشیرین زندگی آنان را از قسمتهای تیره آن شناختم و زندگانی سودمند آنان را با دوران زیان بارش شناسایی کردم. سپس از هر چیزی، مهم و ارزشمند آن را واز هر حادثه ای، زیبا وشیرین آن را برای تو برگزیدم و ناشناختههای آنان را دور کردم. پس [با دانشی فراوان و اندوختههایی انبوه]، آن گونه که پدری مهربان نیکیها را برای فرزندش میپسندد، من نیز بر آن شدم تا تو را با خوبیها تربیت کنم.»(13)
«درحقیقت، حضرت علی (ع) با بیان این سخنان میخواهد بگوید: اگر میخواهید کسی را تحت تربیت بگیرید، اول باید اعتماد علمیاو را به خود جلب کنید، تا کسی که مورد تربیت قرارمیگیرد، بداند که با چه کسی روبه رو است وآیا او قابلیت تربیت نمودن را دارد یا نه؟ اگر شنونده و متربی چنین اعتمادی به مربی خود داشته باشد، به حرفهایش توجه خواهد کرد، اما اگر نداند که با چه کسی روبه روست و چه کسی در صدد تربیت او بر آمده و او را نصیحت میکند، به سخن او به طور دقیق گوش نمیدهد ودل نمیسپارد واز پندهای وی استفاده نمیکند؛ یعنی درست بودن آن را درک نمیکند و در مقام عمل نیز درست ودقیق بدان عمل نمیکند. حضرت علی (ع) دراین سخنان، اندوختهها، آگاهیها و تجارب ارزشمند خویش را به فرزندش گوشزد میکند تا مخاطب به ایشان به عنوان یک انسان عادی نگاه نکند، بلکه بداند کسی به ارشاد وراهنمایی وی روی آورده است که حاصل عمر همه گذشتگان را در اختیار دارد.»(14)
«بنابراین، اولاً بدون آگاهی از راه و رسم تربیت، نمیتوان به سازندگی و پرورش فرزند پرداخت. کودکان در مراحل مختلف رشد خود، به راهنمایی ما نیاز دارند وباید براساس ضوابط ومقرراتی، اقدام به اصلاح آنها شود ومربی باید راه و روشهای لازم را بداند؛ چرا که بدون آگاهی نمیتوان به امر تربیت پرداخت. حتی گاه آگاهی نداشتن، موجب وارد آمدن آسیبهایی بر روان کودک میشود. ثانیاً آنچه در اصلاح وتربیت کودک مهم است. این است که والدین باید نظر واطمینان کودکان را به خود جلب کنند تا تصمیمهای آنان درباره فرزندانشان مؤثر باشد. چه نیکوست که کودک نسبت به آگاهی وتوانایی والدین، در امر تربیت اعتماد کنند و بدانند که والدین، خواهان خیر وسعادت او هستند و آنچه را انجام میدهند، به خاطر آسایش وخیراوست. ضروری است که کودک درک کند والدین او افرادی هستند صمیمی، فداکار، آگاه ودارای تجربه که دغدغه خوشبختی او را در سر دارند وبه هنگام اوقات تلخیها، قصد ندارند که کودکشان را بیازارند و به او آسیبی برسانند، بلکه انگیزه شان از برخوردهای تندی که گاهی ممکن است با آنها داشته باشند، خدمت وتربیت آنان وبه دنبال آن، رشد وتعالی آنان است. پس برای آنکه فرزندان، به همه رفتارهای والدین با آنها خوش بین و برای تمام رفتارهای آنان، توجه مثبتی داشته باشند، باید والدین، اعتماد سازی کنند واطمینان آنان را به طور کامل به سوی خویش جلب نمایند.»(15)
حضرت علی (ع) وتربیت فرزند با کمترین هزینه
حضرت علی (ع) با آگاهی از اهمیت به موقع تربیت فرزندان، از پدران ومادران میخواهد که پیش از آنکه کار تربیت فرزندانشان دشوار گردد وگرفتار انحراف و فساد شوند، به تربیت آنها همت گمارند وهیچ فرصتی را از دست ندهند. آن حضرت درنامه خویش به فرزندش امام حسن(ع) دراین باره چنین میفرماید: «پس درتربیت تو شتاب کردم، پیش از آنکه دل تو سخت شود وعقل تو به چیز دیگری مشغول گردد، تا به استقبال کارهایی بروی که صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را کشیده اند و تو را از تلاش ویافتن، بی نیازساخته اند.»(17)
«بی گمان، دوران جوانی، زمان مناسبی برای موعظه وتربیت است؛ زیرا دل جوان مانند زمین بکر و کاشته نشدهای است که هنوز بذری در آن پاشیده نشده، وآمادگی کشتن را دارد. حال اگر در چنین زمینی علفهای هرزه بروید یا قبلاً بذر دیگری در آن کاشته باشند، کشت بذر جدید در آن، بسیار دشوار است و هرگز مثل گذشته، سریع وکم زحمت رشد ونمو نمیکند. قلب جوان چنین حالتی دارد وصاف و پاک است وافکار وعقاید نادرست در آن رسوخ نکرده است وصفات ناپسند، هنوز در قلب جوان جوانه نزده یا اگر هم آلودگی دارد، خیلی سطحی است. به همین دلیل، برای تعلیم و تربیت، کاملاً آماده است، اما وقتی انسان پا به سن گذاشت، ایجاد تغییر در او خیلی مشکل است وزحمت وهزینه فراوانی خواهد داشت، مانند زمینی که علفهای هرزه درآن روییده وبذرهای گوناگونی در آن کاشته اند واز انواع علفهای هرزه ونباتات و گیاهان پر شده است که وقتی درآن زمین بذر گل بکارند، زود رشد نمیکند وچه بسا علفها و نباتات روییده درآن زمین، مانع از رشد آن میشود».(18)
بنابراین، اگر دراثر سهل انگاری مربی، دل جوان به ناپاکیها و ویژگیهای ناشایست آلوده شود، اصلاح وی زحمتی دو چندان میطلبد، چرا که اولاً باید آن آلودگیها را بزداید وثانیاً با تلاشی پیگیر، معارف صحیح را به او بیاموزد وجایگزین عقاید انحرافی او کند».(19) بر همین اساس، حضرت علی (ع) به فرزندش امام حسن(ع) میفرماید: « پیش از آنکه خواهشها ودگرگونیهای دنیا به تو هجوم آورند و پذیرش واطاعت تو مشکل گردد، به تربیت تو اقدام کردم؛ چرا که قلبنوجوان مانند زمین کاشته نشدهای است که آماده پذیرش هر بذری است که در آن کاشته میشود.»(20)
استفاده از فرصتها
تربیت همه جانبه فرزند
«باید بدانیم که از یک سو، برای داشتن یک کودک سازگار و متعادل، ناگزیریم که وضع بدنی او را تحت مراقبت قرار دهیم ودرحفظ وتقویت آن بکوشیم؛ چرا که ما برای انجام کارهای مفید وضروری زندگی، به سلامت جسمانی وقدرت بدنی نیازمندیم وغرایز واستعدادها نیز در سایه رشد وپرورش بدنی سالم، بهتر تعدیل مییابند. از سوی دیگر باید بدانیم که وظیفه اصلی خانواده، تنها تغذیه و پرورش جسمیکودک نیست، بلکه رشد وپرورش روحی وروانی او نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است. این نکته درخور توجه است که به علت ناآگاهی و سهل انگاریهای والدین نسبت به تربیت روحی و روانی فرزند، نه تنها زمینه بروز انواع ناهنجاریها وبزهها در فرزند به وجود میآید، بلکه چه بسا نابسامانیهای روانی، خود، موجب بیماریهای جسمانی آنان میشود و در نتیجه، جسم و روحی بیمار خواهند داشت.»(22)
حضرت علی (ع) به عنوان بهترین الگو درتربیت فرزند، هم به تربیت روحی فرزند سفارش کرده است وهم به تربیت جسمیاو. آن حضرت به فرزندش امام حسن (ع) فرمود: «پسرم! آیا تو را چهار نکته نیاموزم که به کمک آنها از طب بی نیاز شوی؟» گفت: «چرا، امیرمؤمنان!» حضرت فرمود: «تا گرسنه نشدی، برسر سفره منشین؛ تا کاملاً سیر نشدی، دست از غذا بکش؛ غذا را خوب بجو وپیش از خواب، رفتن به دستشویی را فراموش مکن».(23)
حضرت علی (ع) وتربیت فرزند برای آینده نه برای حال
براین اساس، والدینی میتوانند به نیکوترین وبهترین شکل فرزندان خویش را تربیت کنند تا آینده نگر باشند ورخدادهای آینده را یپش بینی و فرزندان خود را متناسب با رخدادهای پیش بینی شده آینده، تربیت کنند. کانت مینویسد: «یکی از اصول تعلیم وتربیت که همواره باید مورد توجه دست اندرکاران برنامههای تربیتی باشد، این است که کودک نباید تنها بر حسب وضع فعلی نوع بشر پرورش یابد، بلکه باید او را براساس شرایط آینده تربیت کرد. معمولاً والدین، فرزندانشان را تنها برای اینکه با شرایط موجود زندگی سازگار باشند، تربیت میکنند و حال آنکه میبایست به آنان تعلیم وتربیت مناسب تری داد تا بتوانند فرزندان آینده باشند.»(25)
جبران خلیل جبران نیز میگوید: « فرزندان شما به حقیقت، فرزندان شما نیستند. آنها دختران وپسران زندگی اند در سودای خویش. این جوهرحیات است که به شوق دیدار خویش هر دم از گوشهای سر بر میکند. آنها از کوچه وجود شما میگذرند، اما از آن شما نیستند واگر چه با شمایند، به شماتعلق ندارند. عشق خود را بر آنها نثار کنید، اما اندیشههایتان را برای خود نگه دارید؛ زیرا آنها را نیز برای خود، اندیشهای دیگر است. جسم آنها را درخانه خود مسکن دهید، اما روح آنها را به آینده واگذارید؛ چرا که روح آنها درخانه فردا زیست خواهد کرد که شما حتی در رؤیا نیز نمیتوانید به دیدار آن بروید. ممکن است تلاش کنید که شبیه آنان باشید، ولی مکوشید که آنان را مانند خود بار بیاورید؛ زیرا زمان به عقب باز نخواهد گشت وبا دیروز درنگ نخواهد کرد. شما کمانی هستید که از چله آن، فرزندانتان چون تیرهای جاندار به آینده پرتاب میشوند. کماندار - که همان پروردگار هستی باشد- نشانه را در بی نهایت میبیند و با قوت، شما را خم میکند تا تیرهایش با شتاب به دور دست پروازکند.بگذارید فشار این خم شدن، با شادمانی همراه باشد؛ زیرا کماندار هم تیرهای پرشتاب و روبه آینده را دوست دارد و هم ثبات واستحکام کمان را ».(26)
امام خمینی(رحمه الله) نیز دراین باره میفرماید:«در روایات هست که بچههایتان را به غیر آن طوری که خودتان هستید وبرای زمان آینده تربیت کنید؛ چرا که اینها در زمان آینده، باید دست به کار مملکت وکشور شوند. شما بچهها را از سیاست، از این طور چیزها دور نگه ندارید. دور نگه داشتن بچهها از سیاست، موجب این میشود که وقتی[درآینده]، فرزند وارد اجتماع میشود، مثل یک آدم کوری وارد اجتماع شود. آنهایی که میخواهند بعداً دراین کشور زندگی کنند وامور کشور در دست آنها باشد، باید از قبل آگاه باشند وباید از قبل به دست شما وبه تعلیم شما به آنها گفته بشود وبرای آینده آنها را تربیت کنید».(27)
جایگاه وراثت درتربیت فرزند از دیدگاه حضرت علی (ع)
بی شک، آنگاه که دو انسان به عنوان پدر و مادرآینده، از سالها پیش از ازدواج، قلب وجان خویش را از ناپاکیها وصفات ناپسند میپیرایند وروح خود را به اخلاق نیکو میآرایند، درحقیقت، بخشی از سلامت روح و روان وتربیت کودک آینده خویش را از پیش تأمین میکنند.
«در آموزشهای دینی ما شواهدی وجود داردکه انتقال زمینههای روحی واخلاقی را از والدین به فرزندان تأمین میکند. بنابراین، کودکی که امروز به دنیا میآید، زمینههای گوناگون ارثی را با خود به همراه دارد و در واقع، بذرهای اولیه شخصیت کودک را باید در وجود والدین جست وجو کرد. تمایلاتی که امروز در وجود زن یا مردی شکل میگیرد و به تدریج، به خلق و خوی ثابت تبدیل میشود، زمینه ساز پیدایش این تمایلات درفرزندانی است که در آینده ازآنها به وجود خواهند آمد.»(29)
دراین داستان، نقش وراثت در فرزندان به خوبی آشکار است: «محمد حنفیه، فرزند حضرت علی(ع) درجنگ جمل علمدار بود. حضرت علی(ع) به او فرمان حمله داد واو حمله کرد، ولی دشمن با ضربههای نیزه وتیر، جلوی او را گرفت و وی از پیشروی باز ماند. حضرت علی(ع) خود را به او رساند و فرمان حمله داد وفرمود: « از ضربههای دشمن مترس!» محمد حنفیه اندکی پیشروی کرد، ولی دوباره متوقف شد. علی (ع) از ضعف فرزند خویش آزرده خاطر شد وبا قبضه شمشیر به دوشش کوبید وفرمود: « این ضعف وترس را از مادرت به ارث بردی ومن که پدر تو هستم، ترسی ندارم واگر تو مادری چون فاطمه زهرا داشتی، نمیترسیدی».(30)
«بشر دیر زمانی است به این نکته پی برده که موجود زنده، بسیاری از ویژگیهای خود را به نسل بعد منتقل میکند و درحقیقت، نسل بعد، وارث صفات نسل گذشته است. یک بذر گل، همه ویژگیهای ساقه، برگ، گل و رنگ نهالی را که از آن به وجود آمده، درخود حفظ میکند. و پس از سبز شدن، همه آنها را یکی پس از دیگری به نمایش میگذارد. یک هسته زردآلو نیز همه صفات درختی را که از آن به وجود آمده است، در بردارد و وقتی آن را بکارند ورشد کند، به تدریج همه آن صفات را بروز خواهد داد. فرزند یک انسان افریقایی نیز در سیاهی پوست وپیچیدگی مو وساختمان بینی و رنگ چشم مانند پدر و مادر است وهمچنین فرزند یک اروپایی درصفات پوست وچشم ومو و بینی، مانند پدرومادر خویش است. خلاصه آن که یکی از قوانین مهم در جهان موجودات زنده، قانون وراثت است. به موجب این قانون، فرزندان بدون کوچک ترین اختیاری، صفات و ویژگیهای پدران ومادران را فرا خواهند گرفت.»(31)
گفتنی است که «کودکانی که صفات موروثی آنها خوب و پسندیده است ودر سرشت خود، احساسات وعواطف مطبوعی دارند، تربیت آنها آسان است وبه زودی میتوانند صفات نیکو و ویژگیهای پسندیده را فرا گیرند و انسانی شایسته بارآیند، ولی کودکانی که صفات موروثی وساختمان عاطفی آنها بد و ناپسند است، در پرورش وتربیت آنها مراقبتهای بیشتر ودقیق تری لازم است.»(32)
حضرت علی(ع) با توجه به تأثیر قانون وراثت بر فرزندان میفرماید: «ایاکم و تزویج الحمقاء؛ فان...ولدها ضیاع؛ از ازدواج با شخص احمق وکم خرد بپرهیز که فرزند او[از نظر اخلاقی] تباه شده خواهد بود.»(33) امام خمینی(رحمه الله) نیز دراین باره میفرماید: «ازآن وقتی که ازدواج بین پدر و مادر حاصل نشده است، اسلام برای ساختن انسان دستور داد چه زنی را انتخاب کند و چه مردی را آن زن انتخاب کند و وضع اخلاقی اش چه جور باشد، وضع دیانتش چگونه باشد. شما ملاحظه کنید، یک نفر کشاورز وقتی میخواهد زراعتی بکند ویک بذری را دریک زمینی کشت کند، باید این زمین را ملاحظه کند ومراقب بذری که در آن میریزد باشد وملاحظه کند که چه چیز مفید است وچه چیز مفید نیست. اسلام همین معامله را با افراد انسان کرده است؛ یعنی معامله یک نفر کشاورز را که میخواهد کشتی بکند وازآن استفاده کند. لذا دستور داد پدر و مادر چه جور باشند؛ یعنی ازدواج، چه جور باید باشد. این برای این است که ملاحظه عاقبت را کرده است که اگر [یکی از] پدر و مادر مثلاً اخلاقش فاسد باشد، اعمالش غیر انسانی باشد، این بچههایی که پیدا میشوند، به واسطه وراثتی که هست، آن صفات پدر و مادر در او تأثیر میگذارند.»(34)
تربیت عملی به جای تربیت زبانی
ویل دورانت مینویسد:«اگر از فرزندت ادب میخواهی، خود مؤدب باش! اگر پاکیزگی میخواهی، خود پاکیزه باش که چیز دیگری لازم نیست. رفتار خوب را تنها با نشان دادن نمونه ومثال، از روی شکیبایی مستمر میتوان یاد داد.»(35)
«به یاد داشته باشید که رفتار شخصی شما، مهم ترین عامل در تربیت کودک است. خیال نکنید وقتی که با او گفت وگو میکنید، یا راه چاه را نشانش میدهید، یا به او امر ونهی میکنید، سرگرم تربیتش هستید؛ بلکه طرز لباس پوشیدن شما، طرز حرف زدنتان با دیگران ودرباره دیگران، شاد وغمگین شدنتان، طرز رفتارتان با دوستان ودشمنان، همه و همه برای کودک، بسیار مهم و تأثیر گذار است. فرزندتان، نامحسوس ترین تغییر حالتها وتغییر لحن گفتار شما را متوجه میشود واحساس میکند. همه زیر وبم فکر واندیشه شما از راههای نامرئی به او میرسد، بی آنکه شما متوجه شوید. باید دقت پدرومادر در رفتار وکردارشان ونظارت همیشگی آنان بر همه گفتهها وکارهایشان، نخستین و مهم ترین شیوه تربیتی باشد.»(36)
امام محمد غزالی نیز مینویسد: «هر که چیزی تناول کند ومردمان را گوید که تناول نکنید که زهر مهلک است، بر وی بدان [عمل] افسوس کنند (ریشخند نمایند)واو را متهم دارند وحرص ایشان بر آن [عمل] برانگیخته شود وگویند: اگر نه آنستی که آن خوش تر و لذیذتر چیزهاست، آن را بر خود نگزیدی».(37)
حضرت علی(ع) درباره الگوی عملی بودن در تربیت دیگران میفرماید: « کسی که خود را پیشوای مردم قرار دهد، باید پیش از آموزش دادن مردم، از یاد دادن به خود آغاز کند ویپش از تربیت زبانی، با رفتارش تربیت کند.(38)
یکی از نویسندگان نیز دراین باره مینویسد: « ما چگونه میتوانیم به اصلاح کودک موفق شویم، درحالی که خود را اصلاح نکرده و بر هواهای نفسانی ورفتار خود مسلط نیستیم؟ ! آن پرورشکاری که میخواهد دیگران را بسازد، خود باید ساخته شده باشد واین امر در گرو یافتن شهامت برای شناخت خود و سپس سازندگی درخود است. والدینی که میخواهند کودک را اصلاح کنند، باید به این امر اطمینان داشته باشند که مدیر لایقی برای خویشتن اند ومیتوانند الگوی سالمیبرای کودکان خود باشند.»(39)
«فراموش نکنیم که کودکان ونوجوانان، آنچه را که ما بزرگ سالان انجام میدهیم، یاد میگیرند، نه آنچه را که ما میگوییم».(40)
حضرت علی(ع) وتوجه به تفاوتهای فردی و رعایت تناسب سخنان تربیتی با توان روحی فرزند
نکته مهمیکه پدران ومادران و مربیان، همواره باید به آن توجه داشته باشند، اصل تفاوتهای فردی است. همان گونه که انسانها از نظر شکل ظاهری با یکدیگر متفاوت هستند، دراستعدادها وتواناییهای درونی نیز با هم تفاوت دارند. بنابراین، پدرومادر باید آموزههای تربیتی را به گونهای به فرزندانشان انتقال دهند که با تواناییهای روحی وتفاوتهای فردی شان، هماهنگ وهمسو باشد.
سعدی در گلستان میگوید: « پادشاهی پسری را به ادیبی داد وگفت این فرزند توست، تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش. ادیب پذیرفت وخدمت کرد و سالی چند بر او سعی کرد، اما به جایی نرسید. حال آنکه پسران ادیب در فصل وبلاغت، به غایت رسیدند. پادشاه دانشمند را مؤاخذه کرد وعتاب نمود که وعده خلاف کردی و وفا بجا نیاوردی. ادیب گفت: بر پادشاه پوشیده نماند که تربیت، یکسان است، اما طبیعتها[واستعدادها] مختلف.»(41)
«گر چه سیم و زر سنگ آید همی
درهمه سنگی نباشد زر وسیم
برهمه عالم همیتابد سهیل(42)
جایی انبان میکند، جایی ادیم(43)» (44)
توجه به اصل تفاوتهای فردی وتوان مخاطب، به عنوان یکی از سرلوحههای اصلی برنامههای آموزش وپرورش جدید پذیرفته شده راهگشای بسیاری از مسائل مربوط به تعلیم وتربیت است. برای مثال، درباغی با صفا و پراز گل، گلها از نظر رنگ وبو و شکل ظاهری، تفاوتهای چشم گیری با یکدیگر دارند. برخی از آنها رنگهای شادتر و زیباتری دارند و برخی شمیم و رایحه بهتر و دلپذیرتری دارند. با وجود این، ارزش همه آنها برای باغبان یکسان است وبه همه آنها توجه برابر دارد. او به خوبی میداند نباید از گل شقایق، عطر گل محمدی را انتظار داشت یا رایحه جان بخش نرگس را درمیان لالههای سرخ جست و جو کرد. باغبان میداند که در نظام آفرینش، هر گلی بویی دارد وپروردگار مهربان، به هر غنچه یا شکوفه ای، متناسب با استعدادهای ذاتی اش رنگ وشکل وعطر بخشیده است. پس همواره ازآنان، آن گونه توقع دارد که توان واستعداد آنها تقاضا میکند. در نتیجه، گلها را براساس تفاوتها وتوان ویژه آنها پرورش میدهد. بر این اساس، پدرومادر باید در تربیت فرزندان خویش به توان آنها توجه کنند وتفاوتهای فردی آنها را از یاد نبرند. «مربیان باید در بیان مطالب خود، موقعیت شنونده و میزان آمادگی وی در شنیدن کلام و فهمیدن آن مطالب را در نظر بگیرند. به عنوان مثال، یک بچه پنج ساله به طور متعارف وطبیعی، آمادگی گوش دادن وفهمیدن برخی مطالب را ندارد ودر دلش آنها را به بازی میگیرد، ولی یک جوان، ازهمان مطالب، بهترین بهره برداری را میکند. ازهمین رو، مربیان باید میزان فهم و درک وسطح معلومات وظرفیتهای احساسی وادراکی وعاطفی وشناختی مخاطب خود را در نظر بگیرند. برای مثال، بعضی از مواعظی که برای جوان مفید است، برای کودک یا سالمند، چندان فایدهای ندارد و به عکس. حضرت علی (ع) با هدف رعایت همین نکته دقیق و ظریف است که درنصیحت فرزندش امام حسن(ع) میفرماید: «قد بلغت سنا...»؛(45) یعنی از آنجا که دوران بچگی را پشت سر گذاردهای وبه سنی رسیدهای که استعداد فهم این مطالب را داری ودر تو توانایی شنیدن این موعظهها را میبینم، این مطالب را برای تو بیان میکنم. آن حضرت، موقعیت شنونده را در نظر میگیرد وبه طور دقیق ودرزمان کاملاً مناسب ومطابق با گنجایش مخاطب، سخنان خود را بازگو میکند تا برای وی قابل فهم و مفید باشد. درغیر این صورت، بیان هر سخنی، بیهوده و لغو خواهد بود.»(46)
«بنابراین، درامر تربیت باید حدود عمومیتواناییهای افراد را در نظر گرفت وبراساس آن، تکالیف را تنظیم کرد و برای توفیق درانجام این کار باید نخست ویژگیهای خاص هر فرد را شناخت، آنگاه مناسب با این ویژگیها، روشهای تربیتی را در باره او اعمال کرد.»(47)
همبازی شدن با کودک
«کودکی که بازی میکند، میآموزد که چگونه یاد بگیرد. کشف میکند که چگونه میتواند با دنیا کنار بیاید واز عهده وظایف زندگی برآید وبر مهارتها و تکنیکهای گوناگون، با روش مخصوص به خود غلبه کند. سپس به خود وظرفیتش برای پیوند با دنیا اعتماد پیدا کند. وچنان که آن را (دنیا) مشاهده واحساس میکند، آماده میشود تا امور دیگر را یاد بگیرد. ما همچنین میتوانیم به بازی کودک به عنوان وسیلهای برای آشکار کردن فرآیند رشد شخصیت نگاه کنیم. در بازی، کودک یاد میگیرد دگرگونیهای گوناگون را از راه کشف، دستکاری کردن و استفاده ازاشیا، حیوانات ومردم، به عنوان فرصتهایی برای خلق زندگی شخصی خود به طور مکرر تمرین کند. مشارکت بزرگ سال در بازی با کودک، به وی اطمینان میدهد که بازی او معتبر ومعنا داراست وبه وی میفهماند که تلاش برای تسلط بر آن بازی، تأیید بزرگ سالی را به همراه دارد. بزرگ سالان، از راه مشارکت در بازی کودک، بسیار مؤثرتر از گفتار با آنها ارتباط برقرار میکنند. بزرگ سال با اهمیت دادن سمبلیک به بازی کودک، در دستکاریهای کودکانه وناشیانه و مورد علاقه او شریک میشود یا او را تشویق میکند. همچنین، این مشارکت، هنگامیکه بزرگ سال داستانی را میخواند یا تعریف میکند یا در خیال پردازی با کودک سهیم میشود یا در هنگام مقابله با مشکلات و خطرها به کودک اطمینان میدهد و از او حمایت میکند نیز وجود دارد وکودک نیز بامشارکت بزرگ سال دربازیهایش تقویت میگردد.
اگر بزرگ سال خیال بافی کودک را بپذیرد به او کمک میکند تا انتظارات ودیدگاه ویژه خود را به دلیل اعمال ومفاهیم حقیقی تر بزرگ سال رها سازد. بدون چنین تأییدی، او ممکن است در دیدگاهها و افکار دوران طفولیت خود بماند واز آن به شدت دفاع کند.»(48)
یکی از نویسندگان معاصر دراین باره مینویسد: «ازراههای مهم برای اصلاح و بازسازی کودکان، معاشرت و بازی با آنهاست. بازی برای طفل، نقش حیاتی دارد. کودک آن چنان به بازی علاقه مند است که حتی پس از کارهای طولانی وخسته کننده به آن پناه میبرد و خستگی خود را با خستگیهای ناشی ازآن رفع و جبران میکند. بازی موجبی برای پرورش روح و سببی برای سرور وانبساط کودکان است. در سایه آن میتوان صفات اخلاقی واجتماعی فراوانی را به او آموخت و نیز میتوان روح همکاری، دوستی، صمیمیت، فرماندهی وانضباط را دراو پدید آورد. درضمن با بازی میتوان به کودک درس اخلاق داد، ضوابط ومقررات را به او تفهیم کرد، قواعد وراه و رسم زندگی را به او یاد داد واز او خواست که حال جمع را رعایت کند واصول وضوابط مورد قبول جامعه را بپذیرد. از طریق همبازی شدن با کودک، میتوان دریافت که او فردی تواناست یا ضعیف، نقطههای قدرت او کدام است و نقطههای ضعف او کدام؟ فرمانده است یا فرمانبر؟ تابع است یا متبوع؟ حالت تهاجم دارد یا تسلیم؟ ما در طریق اصلاحی وبازسازی کودکان، هرگز توفیق نخواهیم یافت مگر آن گاه که با او همدم و رفیق شویم ویکی از راههای همدمیبا کودک، بازی با اوست طفل درسایه بازی مربی با او، با مربی انس و الفت پیدا میکند، با او دوست میشود، تحت تأثیر او قرار میگیرد و درهمان راهی گام برمیدارد که دوست وهمدم او قدم میزند. ما برای بازسازی کودکان نیاز داریم که به او نزدیک شویم، با او بی پروا وبدون ملاحظه مصاحبت کنیم، با آنها راز بگوییم و راز بشنویم وبازی، ما را در طریق رسیدن به این هدف کمک میکند.»(49)
حضرت علی (ع) برهمبازی شدن والدین با کودک تأکید کرده وازاین موضوع، به عنوان وظیفهای واجب بر پدران ومادران یاد کرده و سفارش کرده است: «من کان له صبی صبا؛ هر که کودکی دارد، باید با او کودکی و بازی کند».(50)
علی (ع) وسفارش به توجه به پیشینیان
حضرت علی(ع) دراین باره میفرماید: « فرزندم! سرگذشت وخبرهای پیشینیان را به دل خود عرضه دار و مصائب گذشتگان را یاد آوری کن! درشهر ودیار آنها سیر وسیاحت نما وازآثار ونشانهای [باقیمانده از] آنها عبرت بگیر ونگاه کن چه کردند وکجا بار افکندند وجای گرفتند وازچه کسانی جدا شدند ودل بریدند. همانا خواهی یافت که آنها از دوستان خود جدا شده اند ودر دیار غربت منزل گزیده اند وگویا که به زودی توهم جزو آنها خواهی بود. پس اقامتگاه ومأوای خود را اصلاح وآباد کن و آخرت خود را به دنیایت مفروش».(52)
بیهقی نیز دراین باره مینویسد: « هر بنده که خدای عز و جل، او را خردی روشن عطا داد وبا آن خرد که دوست به حقیقت اوست، احوال عرضه کند وبا آن خرد، دانش یار شود واخبار گذشتگان را بخواند وبگردد و کار زمانه خویش نیز نگاه کند، بتواند دانست که نیکوکاری چیست وبدکاری چیست وسرانجام هر دو خوب است یا نه. وچیست که اگر از مردم به یادگار ماند، نیکوتر است.»(53)
درباره نگاه دوم به پیشینیان که نگاه به انگیزه فراگیری میراثهای معنوی و علمیآنان است، باید گفت: «هر قدرهم که برای قوه تخیلی وابتکار و نوآوریها ارزش قائل باشیم، باز بیشتر دانش خود را مدیون گذشتگان هستیم. قوه تخیل وابتکار، منحصر به زمان گذشته نیست، افکار خلاق، درطول تاریخ، همواره برای امر مهم تطبیق گذشته با زمان حال همیشه متغیر، تلاش کرده اند، کاری که ما هم باید ادامه دهیم. برای انجام این امر به نحو مطلوب، باید برای اندیشههای گذشتگان احترام قائل شویم وبهترین راه انجام این کار نیز شناخت این اندیشههاست. دراین فرآیند، ما به انسانهایی تبدیل میشویم که نه با وهم وخیال، بلکه با تفکر وارزیابی خود، از دستاوردهای پیشینیان زندگی میکنند ومیاندیشند که تا چه حد میتوانند در حفظ، اصلاح و تکمیل آن سهم داشته باشند.»(54)
حضرت علی (ع) فرزندش امام حسن(ع) را به فراگیری میراث معنوی وعلمیپیشینیان سفارش میکند ومیفرماید: « پسرم! از بین سفارشهایم، آنچه که بیشتر دوست دارم آن را به کار گیری، عمل کردن به [مواردی ] است که پیشینیان صالح [از دانشها و خوبیها] برای تو به ارث گذاشتند؛ چرا که آنها نیز مانند شما پای بندی ونیک اندیشی را ترک نکرده اند وهمان گونه که شما تفکر میکنید، آنها نیز میاندیشیدند».(55)
گفتنی است ذوق تجدد و ابتکار- که البته مطلوب است- به این معنا نیست که سرمشقهای پیشین را به کلی از یاد ببریم وارتباط خود را با گذشته، قطع کنیم. این بدان میماند که قومیبرای کسب معرفت وتمدن بکوشد، هرچه را جهان امروز بر او عرضه میکند، رد کند و بخواهد از صفر شروع کند.(56)
هیچ تحولی نمیتواند ارتباط با سنت وگذشته را به کلی قطع کند. و درعین حال، تحول باقی بماند. یک فکر تاره، همیشه برای خود حق حیات دارد، اما وقتی بخواهد حق حیات فکرهای دیگر و راههای دیگر را نفی کند، دیگر خود یک فکر تازه نیست، یک بیماری کهنه است».(57) به تعبیر زیبای مولانا:
گرچه هر قرنی سخن نو آورد
لیک گفت صالحان یاری کند
علی (ع) وآموزش اساسی درحقوق بشر به فرزند خویش